رادین رادین ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

گل پسر قند عسل

خاطرات سفر شمال

دو سه روزی رفته بودیم شمال ... این اولین سفر من به شمال بود با مامان و بابا و بابابزرگ  ... دریا رفتیم جنگل رفتیم سمت انار جار ... خرید هم کردیم از ایران کتان و ادیداس وای که چقدر خوش گذشت جای همتون خالی.... تازه یاد گرفتم با بابایی مسابقه عربده کشی بدیم اما بابا حریفم نمیشه.... ١١-١٣ اسفند١٣٩٠ ...
13 اسفند 1390

اولین سفر من

بابا رضا می گفت بریم شمال مامان آذین می گفت سرده بابا رضا می گفت ویلا رو گرمش می کنم برات مامان آذین می گفت سرده بابا رضا می گفت میریم هتل مامان آذین می گفت سرده خلاصه که بازم مثل همیشه مامان برنده میشه و ما شمال نرفتیم وچون خیلی دوست داشتیم سفر بریم تصمیم گرفتیم بریم خرم آباد هم سفر رفتیم و هم دیداری با فامیل تازه شد و این شد که ما 22 تا 24 دی 1390 رفتیم خرم آباد ...با اینکه سفر خیلی کوتاهی بود ولی خیلی خوش گذشت ...
4 اسفند 1390

toy story

من یه عالمه اسباب بازیهای خوشگل دارم ... از همه بیشتر آویز موزیکال بالای تختم رو دوست دارم .  یه خر خوشگل هم دارم که عاشقشم و یه شتر مرغ شیطون که برام جوکهای خنده دار تعریف می کنه ... یه شیر خوابالو ، یه خرس عاشق ، یه جوجه اردک زشت و ....همه دوستام قشنگ و شادند کم کم بعضیهاشونو باهاتون آشنا می کنم   شتر مرغ ٢ساله و رادین ٦٥ روزه ...
19 دی 1390

بدون عنوان

    پسر قشنگم ٢ ماهه شد امروز ٢ ماه از تولد عشق زندگی من و بابا میگذره، صبح برای تزریق واکسن ٢ ماهگی رادین به درمانگاه رفتیم و پهلوون من تقریبا کل روز درد داشت و گریه می کرد . گرچه تحمل گریه هاش واقعا سخته ولی به خاطر سلامتیش تحمل می کنیم . قراره برای اینکه پسرم وقتی بزرگ شد و این نوشته ها رو خوند بدونه هر ماه چه پیشرفتهای مهمی داشته ماهگرد تولدش کارهای جدیدشو یادداشت کنم : رادینم در ٢ ماهگی یاد گرفت.... کاملا ارادی بخنده با صدای بلند بخنده غریبه و آشنا رو تا حد زیادی تشخیص بده صدای مامانی و بابایی رو تشخیص بده و بدنبالش بگرده بعضی حرکات صورت رو تقلید می کنه ( بابایی زبون در میاره رادینی اداشو در میاره&z...
7 دی 1390